مجله رویش روانشناسی از دادن گواهیهای کاغذی معذور است. لطفا تقاضا نکنید. همه گواهی ها در صفحه شخصی کاربران موجود است.
جستجو در مقالات منتشر شده
۱۲ نتیجه برای شمس
الهه شمس نجفآبادی، دکتر افسانه ناظری،
سال ۶، شماره ۳ - ( شماره۲۰، پاییز۱۳۹۶ ۱۳۹۶ )
چکیده
امروزه دیددرمانی در حوزه درمان نقصتوجه/ بیشفعالی با تمرینهای ویژه در جهت بهبود توانایی مغز در کنترل همگرایی چشم، تمرکز چشمی، حرکات چشم موثر عمل مینماید. این شیوه درمانی بیشتر با استفاده از برنامههای رایانهای اجرا میشود بدین صورت که ترکیب خاصی از محرکهای دیداری را در الگوهای ویژه ارائه میکند . هدف از این پژوهش بررسی شیوههای نقاشیدرمانی مبتنی بر بازیهای رایانهای طراحی شده در جهت اهداف دیددرمانی بوده است. پژوهش حاضر با رویکرد روانشناسی شناختی- رفتاری و هنردرمانی گروهی موضوع محور، صورت گرفته است. نتایج پژوهش، تاثیر شیوههای نقاشیدرمانی مبتنی بر تداوم و تغییر توجه در طی مراحل چندگانه هدفمند، که براساس اهداف دیددرمانی طراحی شدهاند؛ را نشان میدهد. شیوه مذکور از طریق افزایش هماهنگی چشم و دست، افزایش درک تناسبات و دقت در جزئیات، افزایش تعقیب و تمرکز چشمی و جلوگیری از جابهجایی زیاد چشم افزایش تمرکز چشمی و در نتیجه بهبود نقص توجه کودک را منجر میشود.
زهرا میرشمسی، آزیتا بهجت، دکتر محسن سعیدمنش، فاطمه مجیدیان،
سال ۹، شماره ۶ - ( شماره پیاپی ۵۱/ شهریور ۱۳۹۹ )
چکیده
هدف از انجام پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش شناختی-رفتاری کنترل خشم بر همدلی و سلامت روان نوجوانان پسر قلدر دارای اختلال بیشفعالی/کمبود توجه بود. این پژوهش از نوع تحقیقات نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه پژوهش شامل تمام نوجوانان پسر بیشفعال قلدر در شهر یزد در سال تحصیلی ۱۳۹۹-۱۳۹۸ بود. ۳۰ شرکتکننده به روش نمونهگیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه جایگزین شدند (۱۵ نفر در گروه آزمایش و ۱۵ نفر در گروه گواه). ابزار پژوهش پرسشنامههای همدلی (دیویس، ۱۹۸۳) و سلامت عمومی (گلدبرگ، ۱۹۷۲) بود که گروه آزمایش و گواه در مراحل پیشآزمون و پسآزمون به آنها پاسخ دادند. به منظور تجزیه و تحلیل دادهها از آزمون تحلیل کوواریانس استفاده شد. نتایج نشان داد که اثربخشی آموزش شناختی-رفتاری کنترل خشم بر همدلی و سلامت روان دانشآموزان پسر قلدر دارای اختلال بیشفعالی/کمبود توجه تأثیر معناداری داشت (۰۰۱/۰>P). پیشنهاد میشود مراکز درمانی مرتبط با آموزش و پرورش و همچنین مدارس از این روش درمانی در جهت کاهش مشکلات دانشآموزان بیشفعال و قلدر بهره گیرند.
مهدی شمسی جی، دکتر رضا پورحسین، دکتر اعظم نوفرستی،
سال ۱۰، شماره ۴ - ( تیر ۱۴۰۰/ شماره پیاپی ۶۱ ۱۴۰۰ )
چکیده
پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش تعدیلکننده بهشیاری در رابطه استحکام من با جرأتمندی انجام شد. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل کلیه دانشجویان دانشگاه تهران در سال تحصیلی ۹۷-۹۸ بود. نمونه آماری شامل ۳۰۱ دانشجو بود که با روش نمونهگیری خوشهای انتخاب شدند. از شرکت کنندگان خواسته شد تا به پرسشنامههای جرأتمندی راتوس (راتوس، ۱۹۷۳)، استحکام من (بشارت، ۱۳۸۶) و بهشیاری براون و رایان (براون و رایان، ۲۰۰۳) پاسخ دهند. یافتههای حاصل نشان دادند که بین جرأتمندی با استحکام من و جرأتمندی با بهشیاری رابطه مثبت معنادار وجود دارد. نتایج رگرسیون سلسله مراتبی نشان داد که بهشیاری نمیتواند به عنوان عامل تعدیل کننده در رابطه استحکام من با جرأتمندی اثر گذار باشد.
پیمان حاتمیان، سید ولی کاظمی رضایی، سید علی کاظمی رضایی، سارا شمس،
سال ۱۰، شماره ۹ - ( آذر۱۴۰۰ / شماره پیاپی ۶۶ ۱۴۰۰ )
چکیده
پژوهش حاضر با هدف مقایسه باورهای غیرمنطقی و اختلال اضطراب بیماری (خود بیمارانگاری) در زنان مبتلا و غیر مبتلابه بیماری لوپوس اریتماتوز سیستمیک انجام شد. این پژوهش توصیفی از نوع علی- مقایسهای بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی بیماران زن مبتلابه لوپوس اریتماتوز سیستمیک شهر کرمانشاه در سال ۱۳۹۷ بود که به روش نمونهگیری تصادفی تعداد ۵۰ زن مبتلابه بیمار لوپوس و ۵۰ زن غیر مبتلا انتخاب شد. ابزارهای پژوهش شامل؛ پرسشنامه باورهای غیرمنطقی جونز (IBT) و پرسشنامه خود بیمارانگاری ایوانز (EHQ) بود. برای تحلیل دادههای پژوهش از روش آماری تحلیل واریانس چند متغیری با استفاده از نرمافزار ۲۲SPSS_ استفاده شد. نتایج یافتههای پژوهش حاضر نشان داد که بین زنان مبتلا و غیر مبتلابه لوپوس اریتماتوز و در چگونگی باورهای غیرمنطقی و علائم اختلال اضطراب بیماری و برخورداری از تفاوت معناداری وجود دارد (۰۰۱/۰>P). بنابراین میتوان گفت که اختلال اضطراب بیماری و برخورداری از باورهای غیرمنطقی، بهعنوان یک ریسک فاکتور در تشدید بیماری لوپوس اریتماتوز سیستمیک در زنان مبتلا است.
فرزانه وطن خواه امجد، سارا شمس، فریبا رشتیانی، سماء محمدی،
سال ۱۰، شماره ۱۱ - ( بهمن۱۴۰۰/ شماره پیاپی ۶۸ ۱۴۰۰ )
چکیده
پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش واسطهای انعطافپذیری شناختی بین سیستمهای مغزی رفتاری و دشواری در تنظیم هیجان با علائم افسردگی در افراد مبتلا به دیابت نوع دو صورت گرفت. مطالعه حاضر توصیفی- همبستگی از نوع مدلیابی معادلات ساختاری میباشد. جامعه آماری پژوهش کلیه بیماران مبتلا به دیابت مراجعه کننده به کلینیک تخصصی ارمغان شهر کرج در سال ۱۳۹۹بودند که ۲۵۰ نفر با روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. دادهها با سیاهه تجدیدنظر شده افسردگی(BDI-II) بک (۱۹۶۱)، مقیاس سیستمهای مغزی- رفتاری (BIS/BAS) کارور و وایت (۱۹۹۴)، مقیاس دشواری در تنظیم هیجان (DERS) گراتز و رومر (۲۰۰۴) و سیاهه انعطافپذیری روانشناختی (CFI) دنیس و واندر (۲۰۱۰) جمعآوری شد. دادههای به دست آمده از طریق آزمون همبستگی و مدلیابی معادلات ساختاری به وسیله نرم افزار SPSS-۲۴ و AMOS-۲۶ مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که بین سیستم فعال ساز رفتاری و انعطافپذیری شناختی با افسردگی رابطه منفی و معناداری وجود دارد (۰۱/۰>P). بین سیستم بازداری رفتاری و دشواری در تنظیم هیجان با افسردگی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد (۰۱/۰>P). همچنین مدل اصلاح شده از برازش مطلوبی برخوردار بود. یعنی مدل پژوهش، قادر به تبیین و توضیح رابطهی بین متغیرها است. همچنین نتایج حاکی از تایید نقش میانجی انعطافپذیری شناختی در ارتباط بین سیستمهای مغزی-رفتاری و دشواری در تنظیم هیجان با علائم افسردگی بود .با اعمال برنامهها و مداخلاتی برای افزایش انعطافپذیری شناختی و توانایی تنظیم هیجان میتوان از افسردگی بیماران دیابتی کاست.
زینب شمسایی، کیومرث کریمی، مریم اکبری،
سال ۱۱، شماره ۸ - ( آبان۱۴۰۱/ پیاپی ۷۷ ۱۴۰۱ )
چکیده
پژوهش حاضر با هدف مدلیابی علی خشونت خانگی بر اساس صمیمیت زناشویی، مهارگری و تعارض زناشویی انجام شد. روش پژوهش توصیفی همبستگی از نوع مدلیابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی زوجهای درگیر خشونت خانگی شهر شیراز در سالهای ۱۳۹۹ تا ۱۴۰۰ است که در بازه زمانی حداقل ۶ ماه و حداکثر ۱۸ ماه از خشونت خانگی علیه زنان این زوجین گذشته را تشکیل دادند که از میان آنها و به صورت در دسترس۲۲۲ زوج انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل ۴ پرسشنامه برای هر زوج بود که پرسشنامه خشونت خانگی محسنی تبریزی و همکاران (DVQ) (۱۳۹۱) توسط زنان و پرسشنامههای تعارضات زناشویی ثنایی (MCQ) (۱۳۷۹)، مهارگری زناشویی امینی و همکاران (MIQ) (۱۳۹۶) و صمیمیت زناشویی باگاروزی (MINQ) (۲۰۰۱) توسط همسران آنها تکمیل شد. تحلیل دادهها با استفاده از مدلیابی معادلات ساختاری انجام شد. نتایج حاکی از برازش مدل کلی پژوهش با دادههای تجربی بود. یافتهها نشان داد که مهارگری زناشویی و تعارض زناشویی هم به صورت مستقیم و هم بصورت غیرمستقیم از طریق صمیمیت زناشویی، خشونت خانگی را پیشبینی میکنند (۰۱/۰p<). از یافتهها میتوان نتیجه گرفت که مهارگری زناشویی و تعارض زناشویی نقش کلیدی در پیشبینی خشونت خانگی دارند و توجه بیشتر کلینیکهای مشاوره و رواندرمانی به این متغیرها در کاهش خشونت خانگی ضروری بنظر میرسد.
احمد شمس آبادی، دکتر قاسم آهی، دکتر سید عبدالمجید بحرینیان، دکتر احمد منصوری، دکتر فاطمه شهابی زاده،
سال ۱۲، شماره ۶ - ( شهریور ۱۴۰۲/ پیاپی ۸۷ ۱۴۰۲ )
چکیده
هدف این پژوهش بررسی نقش میانجی دشواری در تنظیم هیجان و سازمان شخصیت در رابطه بین روابط ابژه با خودزنیهای غیرخودکشی دانشجویان بود. پژوهش حاضر بنیادی و توصیفی-همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد در سال ۱۴۰۰ بود که ۴۵۱ نفر به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. شرکتکنندگان به آزمون روابط ابژه- نسخه کوتاه (TOR-SF؛ باربریس و همکاران، ۲۰۲۰)، سیاهه سازمان شخصیت (IPO؛ ایگارشی و همکاران، ۲۰۰۹)، فرم کوتاه مقیاس دشواری در تنظیم هیجان (DERS-SF؛ کافمن و همکاران، ۲۰۱۶) و سیاهه خود آسیبرسانی (SHI؛ سانسون و همکاران، ۱۹۹۸) پاسخ دادند. دادهها با استفاده از روش مدل یابی معادلات ساختاری تحلیل شدند. نتایج نشان داد که مدل پژوهش از برازش خوبی برخوردار بود. اثر مستقیم روابط ابژه (۰۵/۰>P)، دشواری در تنظیم هیجان (۰۱/۰>P) و سازمان شخصیت (۰۱/۰>P) بر خودزنی غیرخودکشی معنادار بود. اثر غیرمستقیم روابط ابژه با میانجیگری دشواری در تنظیم هیجانی و سازمان شخصیت بر خودزنی غیرخودکشی معنادار بود (۰۱/۰>P). دشواری در تنظیم هیجان و سازمان شخصیت میتوانند نقش غیرمستقیمی در افزایش اثرات روابط ابژه بر خودزنی غیرخودکشی بگذارند. استفاده یا ایجاد مداخلههای آموزشی و درمانی مناسب در این زمینه میتواند به کاهش خودزنی غیرخودکشی کمک کند.
سیده بهار شمس عالم، دکتر محمد علی بشارت،
سال ۱۳، شماره ۵ - ( مرداد ۱۴۰۳/ پیاپی ۹۸ ۱۴۰۳ )
چکیده
تنظیم هیجان یکی از موضوعات مورد توجه بسیاری از پژوهشگران است که از جنبههای متعددی مورد بررسی قرار گرفته و قدمتی طولانی در تاریخ بشر دارد. منظور از تنظیم هیجان، فرآیندهای بیرونی و درونیای است که مسئولیت نظارت، ارزیابی و بهبود بخشیدن به عکسالعملهای هیجانی فرد برای رسیدن به اهدافش را به عهده دارند. به طورکلی، هدف پژوهش حاضر، مروری روایتی بر سازۀ تنظیم هیجان، نقش آن در آسیبشناسی روانی و اختلالات است. مطالعۀ حاضر با جستجو در پایگاههای اطلاعاتی شامل پابمد، ساینسدایرکت، اسکوپوس و ریسرچگیت و با کلیدواژههای هیجان، تنظیم هیجان و مدیریت هیجان و با بررسی مطالعاتی که در بین سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۲۳ منتشر شده، صورت گرفته است. در جستجوی اولیه، ۶۷۸۱ مقاله پیدا شد. مقالاتی که به صورت خلاصه مقالات، گزارشهای کوتاه و بدون دسترسی به متن کامل مقاله بودند، از مطالعه حذف شدند و از مقالات باقیمانده، مطابق با هدف پژوهش ۸۲ مقاله انتخاب شد. مرور بر پژوهشها، نشاندهندۀ عدم توافق نظر در خصوص تعریف سازه تنظیم هیجان و تأکید بر نقش بسیار مهم و کلیدی این سازه در آسیبشناسی روانی، سلامت و بیماری افراد است و برخی از اختلالات مانند افسردگی، اضطراب اجتماعی و اسکیزوفرنی، با استفادۀ همیشگی از برخی از راهبردهای تنظیم هیجان خاص رابطۀ مستقیم دارند. علاوه بر این، مروری بر تحقیقات صورت گرفته در زمینه نقش تنظیم هیجان در آسیبشناسی روانی و اختلالات روانی، لزوم پرداختن به تحقیقات بیشتر در خصوص نقش تنظیم هیجان در برخی از اختلالات روانی از جمله اختلالات شخصیت را نشان میدهد.
فاطمه شمسی، مهرانگیز شعاع کاظمی، پریناز بنیسی،
سال ۱۳، شماره ۸ - ( آبان ۱۴۰۳ / پیاپی ۱۰۱ ۱۴۰۳ )
چکیده
پژوهش حاضر با هدف پیشبینی نشانههای اضطراب جدایی کودکان براساس سبکهای فرزندپروری با میانجیگری احساس ناایمنی مادران انجام شد. روش پژوهش توصیفی-همبستگی از نوع معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل تمامی کودکان ۸-۶ ساله مراکز پیشدبستانی و دبستانهای شهر تهران در سال تحصیلی ۱۴۰۲-۱۴۰۱ بود؛ که ۲۴۲ نفر با روش نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای وارد مطالعه شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه سبکهای فرزندپروری (PSQ؛ بامریند، ۱۹۷۳)، مقیاس سبک دلبستگی بزرگسالان (RAAS؛ کولینز و رید، ۱۹۹۰) و فرم والد مقیاس سنجش اضطراب جدایی (SAS؛ هان و همکاران، ۲۰۰۳) بود. تحلیل دادهها با استفاده از روش مدلیابی معادلات ساختاری انجام شد. یافتهها نشان داد مدل بدست آمده از برازش مطلوب برخوردار است. اثر مستقیم و مثبت سبک فرزندپروری مستبدانه بر نشانههای اضطراب جدایی، و اثر مستقیم و منفی سبک فرزندپروری مقتدرانه با نشانههای اضطراب جدایی معنادار بود (۰۰۱/۰P<). اثر مستقیم و مثبت احساس ناایمنی مادر با اضطراب جدایی کودک معنادار بود (۰۰۱/۰P<). اثر غیرمستقیم رابطه بین سبک فرزندپروری مقتدرانه و مستبدانه با اضطراب جدایی کودک با نقش میانجی احساس ناایمنی مادر معنادار بود (۰۰۱/۰P<). بنابراین، با توجه به رابطه معنیدار سبکهای فرزندپروری مادر با نشانههای اضطراب جدائی و همینطور نقش میانجی احساس ناایمنی مادر درمانگران و مشاوران میتوانند در مسیر بهبود سبکهای فرزندپروری و احساس ناایمنی مادر در راستای کاهش سطح اضطراب جدائی کودکان گام بردارند.
هانیه رضایی فر، هیمن محمود فخه، سیده شمسی خوش الحان صومعه سرایی، رعنا وطن پرست،
سال ۱۳، شماره ۱۱ - ( بهمن ۱۴۰۳/ پیاپی ۱۰۴ ۱۴۰۳ )
چکیده
پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی درمان شناختی-رفتاری بر احساس حقارت، ترس از تصویر بدنی و خود ارزشمندی در متقاضیان عمل زیبایی انجام گردید. روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون – پسآزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری کلیه زنان متقاضی عمل زیبایی شهرستان مهاباد در بازهی زمانی یک ماهه در سال ۱۴۰۲ بودند. ۳۰ نفر، به عنوان نمونه با استفاده از روش نمونهگیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی به ۲ گروه ۱۵ نفری (گروه آزمایش و گواه) جایگذاری شدند. از شاخص مقایسهای احساس کهتری (CFII، استرانو و دیکسون، ۱۹۹۰)، پرسشنامه تصویر بدنی (BIQ، کش و همکاران، ۱۹۹۱) و پرسشنامه خود ارزشمندی (CSWS، کروکر و همکاران، ۲۰۰۳) و همچنین از پروتکل ۸ جلسهای (هر هفته یک جلسه و هر جلسه ۶۰ دقیقه) درمان شناختی رفتاری برای مداخله استفاده شد. دادهها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیری تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان داد که با کنترل اثر پیش آزمون بین میانگین پس آزمون احساس حقارت، ترس از تصویر بدنی و خود ارزشمندی در دو گروه آزمایش و گواه تفاوت معناداری وجود دارد (۰۰۱/۰p<). میتوان نتیجه گرفت که رویکرد درمانی شناختی رفتاری بر فرآیند احساس حقارت، ترس از تصویر بدنی و خود ارزشمندی در متقاضیان عمل زیبایی موثر بوده است.
زهرا شمس، دکتر حمیرا سلیمان نژاد، دکتر وحید احمدی،
سال ۱۳، شماره ۱۲ - ( اسفند ۱۴۰۳ / پیاپی ۱۰۵ ۱۴۰۳ )
چکیده
هدف از پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و روش سهمگذارانه به شیوه گروهی بر سلامت معنوی زنان متقاضی طلاق شهر تهران بود. طرح پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه زنان متقاضی طلاق شهر تهران در سال ۱۴۰۱ بود که تعداد ۴۵ نفر به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش درمان میتنی بر پذیرش و تعهد و روش سهمگذارانه به شیوه گروهی و یک گروه گواه گمارده شدند. برای گردآوری دادهها از پرسشنامه سلامت معنوی (SHQ) ﭘﻮﻟﻮﺗﺰﻳﻦ و السیون (۱۹۸۲) استفاده شد. پروتکلهای درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (۸ جلسه ۴۵ دقیقهای هر هفته ۱ جلسه) و روش سهمگذارانه به شیوه گروهی (۱۰ جلسه ۹۰ دقیقهای هفتهای ۲ جلسه) برای گروههای آزمایش اجرا شد. سپس دادهها با استفاده از تحلیل کواریانس چندمتغیری تحلیل شد. نتایج تحلیل کواریانس نشان داد با کنترل پیشآزمون بین پسآزمون سلامت معنوی در سه گروه تفاوت معنیداری در سطح ۰۱/۰>P وجود داشت. علاوه بر این یافتهها نشان داد که بین پسآزمون سلامت معنوی در دو گروه آزمایش تفاوت معنیداری وجود ندارد (۰۵/۰<P). براساس نتایج حاصل از این پژوهش میتوان گفت هر دو مداخله درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و روش سهمگذاری به شیوه گروهی در سلامت معنوی زنان متقاضی طلاق مؤثر هستند.
سمیه پور شمس، لیلا ترابیان،
سال ۱۴، شماره ۱ - ( فروردین ۱۴۰۴ / پیاپی ۱۰۶ ۱۴۰۴ )
چکیده
پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش واسطهای ذهنی سازی در رابطه بین سبکهای دلبستگی با مشکلات بین فردی زوجین در حال طلاق انجام شد. پژوهش حاضر توصیفی_همبستگی از نوع مدلیابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش کلیه افراد در حال طلاق مراکز مشاوره شهر کرمان در سال ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲ بودند. به روش نمونهگیری در دسترس، نمونهای به تعداد ۲۷۰ نفر انتخاب و در مطالعه شرکت کردند. ابزارهای این پژوهش شامل پرسشنامه مشکلات بین فردی (IPQ، بارخام و همکاران، ۱۹۹۶)، پرسشنامه دلبستگی بزرگسالان (RAAS، کولینز، ۱۹۹۶) و پرسشنامه ذهنی سازی (MQ، فوناگی و همکاران، ۱۹۹۸) بودند. دادهها با استفاده از روش تحلیل معادلات ساختاری تجزیه و تحلیل شدند. نتایج تحلیل معادلات ساختاری حاکی از برازش مناسب مدل بود. یافتهها نشان داد که سبک دلبستگی اجتنابی و اضطرابی به صورت مستقیم قادر به پیشبینی مشکلات بین فردی بودند (۰۰۱/۰p‹). همچنین سبکهای دلبستگی به صورت غیر مستقیم از طریق ذهنی سازی توانستند مشکلات بین فردی زوجین را پیشبینی کنند (۰۰۱/۰p‹). این نتایج نشان میدهد که سبکهای دلبستگی با توجه به نقش مهم ذهنی سازی میتوانند تبیین کننده مشکلات بین فردی زوجین باشند و لزوم توجه به این عوامل در تعامل با یکدیگر در برنامههای کاهش مشکلات بین فردی زوجین ضروری است.